در حضور مدير عامل
قسمت ششم
آن روز و در آن جلسه، آقاي دکتر سیف پرسشی را مطرح کردند که ترکیب کلانی داشت. ایشان از من در باره جذب منابع از یک سو و ارتقاء جايگاه بانک از سوی دیگر سئوال کردند. پرسیدند "... در این زمینه ها چه برنامههايي داريد؟"
انتظار طرح چنان پرسشی را داشتم. پيشبيني ميکردم يکي از موارد کلیدی در چنان بستری مطرح شود. بنابراین با توجه به تجربههاي گذشته ام در زمینه های اجرایی و کاربردی، برنامههايم را بيان کردم که در بخش هاي بعدي به برخي از آنها خواهم پرداخت.
جناب آقای دکتر سیف پس از انتصاب به عنوان رئيس كل بانك مركزي - شهریور 1392
پس از توصیف برنامه ام تصور می کردم به پايان جلسه رسيدهايم. به پايان گفتگوها. گفتگوهايي که اعتراف می کنم لابلاي شان نکات جديدي فرا گرفته بودم. ولی آقاي دکتر رو به من کرده و گفتند "... ما شما را براي پست رياست اداره امور شعب استان اردبيل برگزيده ايم. برنامههاي تان بسيار اميدوار کننده هستند و امیدوارم در مسئوليت جديدتان، هم چنان مسئوليتهاي گذشته موفق شويد. اما اين جا ميخواهم نکتهاي را يادآوري کنم که بی تردید به آن توجه خواهيد کرد" .
سراپا گوش شده بودم. ایشان ادامه داده و گفتند" ... حتماً اطلاع دارید چنین پست هایی را در بانک ملي به همکاران سن و سال دار می دهند. به افرادی با سابقه خدمتي بالا. شايد انتصاب شما با این سن و سال و سابقه کاری کمتر در مقایسه با خیلی ها برای انجام چنین مسئوليتی برای بانک ملي ايران نادر باشد، ولی قصد داریم در بانک تحولي ايجاد کنيم. تحولي با رويکرد به جوانگرايي. ميخواهيم از نيروهاي جوان و کارآمد استفاده کنيم و شما اولين حرکت و گزينه ما براي اين نوع پستها و برنامههاي مان بشمار می روید. بنابراین چنان بايد کار کنيد و به چنان توفیقی دست یابید که همه دلگرم شويم. دلگرم شويم و از نيروهاي جوان بيشتری در پست های کلیدی استفاده کنیم" .
آن زمان پانزده و نيم سال از خدمتم در بانک ملی ایران سپری می شد و به گمانم در تاريخ بانک برای نخستین بار بود فردی با آن سن و سال و آن سابقه کاري به عنوان مدير يک استان معرفی ميشد. به نحوي كه بعد از انتصابم و در اولين حضورم در همايش سراسري مديران بانك در بابلسر، برخي از مديران كه قبلا آشنايي و شناختي از من نداشتند تصورشان بر اين بوده، من فرزند يكي از مديران حاضر در جلسه هستم. حاضر در جلسه هستم و در جمع آن ها نشسته ام. اين مطلب را بعدا آقاي رادنيا رييس اسبق اداره كل حسابداري با مهرباني و تبسم خاص خود برايم تعريف نمودند. اما من بیش و کم همه پستها و مسئوليتها را پله پله و گام به گام طي کرده بودم. تجربيات مفيدي اندوخته بودم. برخي از پستها را سريع تر از حد معمول پشت سر گذاشته بودم. در برخي شعبهها که رئيس شعبه بودم با ارتقاء درجه شعبه ،من هم ارتقاء يافته و مسير را قدري سريعتر طي کرده بودم.
پس از سخنان پاياني آقاي دکتر سيف از ایشان تشکر کردم، از حسن نظرشان، از اعتماد و لطف شان.. تشکر کردم و قول دادم به نحوي کار خواهم کرد تا مدیریت بانک ملی ایران بيش از پيش به جوانان اعتماد کند. اعتماد کند و به استفاده از آنان رغبت بیشتری نشان دهند. اعتراف ميکنم پس از آن روز همیشه و همه جا برای به خدمت گرفتن همکاران جوان احساس مسئوليت بیشتری کردم. هنوز هم همیشه و همه جا تلاش می کنم تا حد توانایی ام کنار همکاران جوان تر قرار بگیرم و زمینه جلوتر رفتن شان را فراهم سازم.
آن روز پس از خداحافظي از دکتر سیف از دفترشان خارج و یکسره به دفتر رئيس اداره کل کارگزيني رفتم. از آقاي مسگرها رئيس اداره کل کارگزيني برای برگزيده شدنم در آن مسئوليت جديد تشکر کردم. سپس پرسش هایی که در ذهنم بود را پرسيدم. پرسيدم "... آیا در استان ،همکاران پر سابقه تری در مقایسه با من وجود دارند یا خیر؟" پرسیدم "... چرا يکي از آنها را برنگزيديد؟ چرا مرا انتخاب کردید؟!"
آقاي مسگرها پاسخ داد " ... سن خدمتی آن همکاران خيلي بالا بود و در آستانه بازنشستگی قرار دارند" و سپس افزودند "... دنبال فردی بوديم و هستيم که حداقل بتواند چند سال متمادی در يک استان خدمت کند. خدمت کند و در آينده هم بتوان در مسئوليتهاي مختلف از ايشان بهره برد. به همين دليل شما انتخاب شديد. در عین حال موفقيتهايتان در مسئوليتهاي قبلي هم مدنظر ما بوده است. "
ايشان در ادامه افزودند "... رويکرد اخير بانک و مديريت، جوانگرايي است. استفاده از همکاران و نيروهاي جوان تا خون تازهاي در رگ های بانک جاری شود. ما به وجود همکاران جوان و آينده بانک دل بسته ایم" .
آن روز و آن جا دقايقي در همان زمینه ها بحث کرديم و سرانجام زمان خداحافظي فرا رسيد. آقای مسگرها پیش از خداحافظي گفت" ... در اولين فرصت براي معارفه شما به استان سفر خواهيم کرد. آمادگي داشته باشيد، البته قبلاً اطلاع خواهيم داد. "
تشکر کردم و بيرون آمدم. نفسم را تازه کردم. آماده شده بودم راهی محل خدمتم شوم. فصل تازه زندگی حرفه ای ام آغاز شده بود.
قسمت پنجم
قسمت هفتم