بدبيني
قسمت سوم
بدبینی. بدبینی. بدبینی... متأسفانه بعدها و طی گذر ایام ،بدبینی عجیبی در مرکز نسبت به جایگاه حوزهها به وجود آمده بود. گزارش های نامناسبی از عملکرد آنها و به ویژه برخی از حوزهها به مدیریت ارشد بانک می رسید. گزارش ها صفحه به صفحه می رسید و مسئولین را به این فکر می انداخت چه ضرورتی برای ادامه و حفظ جایگاه، تشکیلات و پست مدیریتی حوزه وجود دارد؟
آنها با این پرسش روبرو بودند آیا برچیده شدن آن جایگاه، تشکیلات و پست مدیریتی کارسازتر نیست؟... و در ادامه پرسش های بیشمارتر...
این چالش چند باری در جلسه هیأتمدیره بانک مطرح شد. مطرح شد تا تصمیم سرنوشتسازی گرفته شود. بقا یا برچیده شدن؟ ماندن یا رفتن؟
همان جا تجربه ها کارساز شدند. تجربیاتی حاصل از دوران حضورم در حوزه جنوب اردبیل. تجربیاتی برتافته از اداره ادارات امور شعب دو استان. آن چه شناخت قابل قبولی به این جایگاه و نقش کلیدی اش به من داده بود. به آسیبهای بعدی اشراف داشتم. آن تجربیات مددیار شدند، یاریام کردند تا جانانه از ادامه حیات حوزهها دفاع کنم. دفاع کنم و راهکار مناسبی برای بهبود شرایط ارائه دهم.
جانمایه و شاهبیت آن گزارشات را میتوان در چند جمله خلاصه کرد:
" ... رؤسای حوزهها اغلب بیتفاوت شده اند و برای امور شعب وقت چندانی صرف نمی کنند. صرف نمی کنند و بیشتر به کارهای شخصی شان میپردازند و مراجعه های شان به شعب برای وقتگذرانی است. هزينه هايي كه روي دست بانك مي گذارند به مراتب بيشتر از سود و منافع آن است."
در دفاعیهام از خاستگاه و اهمیت وجود حوزهها به مزایایی اشاره کردم و اشکال اساسی را برتافته از دو چیز دانستم. اول فقدان سیستمی که به صورت آنلاین حضور و فعالیت رئیس حوزهها را در شعب نشان دهد، و دوم انتصابات نابجای برخی از رؤسای حوزهها.
آن جا اضافه کردم" ... برخی از مدیران استانها برای آن که از دست برخی از همکاران، خودشان را خلاص کنند آنان را به پست رئیس حوزه میگمارند یا این که همکاری که در روزهای آخر خدمتش را سپری می کند، برای این که پیش از بازنشستگی ارتقائی به او بدهند، آنان را به این پست میگمارند و برخی دلایل مشابه دیگر".
همه اینها زمینه ساز تضعیف جایگاه رئیس حوزه و تشکیلات حوزه میشد. تشکیلاتی که اهداف اولیهاش را گم می کرد و منحرف می شد. می دانستیم رئیس حوزهای که دانش و معلوماتش از همکاران زیرمجموعه، به ویژه از رئیس شعبه کمتر باشد بی تردید شکست خواهد خورد. رئیس حوزهای که انگیزه نداشته باشد و صرفا برای سپری کردن روزهای آخر خدمتش آمده باشد چگونه میتوانست به همکاران خود انگیزه و امید بدهد؟
بنابراین دیوار کج از برخی انتصابات بالا می رفت و سر به ثریا می زد. آن چه تلاشها و دلسوزیهای دیگران را هم زیر سؤال می برد. رئیس حوزه باید از بین همکاران با تجربه، با دانش و با انگیزه انتخاب می شد. مدیری که یار و یاور شعب و همکاران بود زمینه ساز توفیق حوزهها را مهیا می کرد. همچنانکه در خیلی از موارد این گونه است. "
آن دفاعم بود و این پیشنهاد دوگانه ام:
1- ایجاد نرمافزار و سیستم آنلاین حوزهها تا عملكرد آنها قابل رصد باشد.
2- انتصابات بجا و درست.
آن چه همکارانم در هیأتمدیره را مجاب کرد تا حوزهها به کار شان ادامه دهند ولی با اصلاحاتی، با تذکراتی به مدیران استانها در جهت انتصابات شایسته رئیس حوزهها.
قسمت دوم
قسمت چهارم