Didgaheno.ir | Fa | En | Login        
قسمت بیست و نهم - چند تجربه بسیار مفيد


9 آذر 1393



چند تجربه بسیار مفيد

قسمت بیست و نهم

عیدی در پيش بود. اگر اشتباه نکنم اعياد شعبانيه در راه بودند. قرار شد بدین مناسبت جشنی در خور این اعیاد برگزار کنيم. آن چه که روحيه همکاران را هم تقویت می کرد. پيشترها يکي  دو باري در اردبيل چنین مراسمی را برگزار کرده بودیم. با برخي همکاران اداره مشورت کردم و آنان را موافق برپایی چنین جشنی یافتم. اما تا سخن از حضور يک گروه ارکستر موسيقي وزين به میان آوردم همه را در بحر تفکر یافتم. در اندیشه ای عمیق . پرسيدم مگر برگزاری چنین امری در جشن و عيد اشکالي دارد ؟! پاسخ دادند تاکنون چنین چیزی اين جا رخ نداده . گفتند نگران بازتاب های آن هستند. در  کلمات و چهره‌هاي شان نگرانی عمیقی موج می زد. با این وصف گفتم «... نگران نباشيد. حاشيه‌اي ايجاد نخواهد شد. همکاران مان بهتر از هرکسي مي‌دانند که بين مراسم جشن و عزاداري بايد فرقي قائل شد» . ظاهراً در مراسم قبلي ، چه جشن و چه عزاداري ، معمولاً به مداحي روی آورده می شد .
به همکاران تأکيد کردم برنامه‌ريزي به نحوی باشد تا مراسم توأم با شادي شود. اشاره کردم تا از یک گروه موسیقی مناسب دعوت به عمل آورند. در عین حال براي برطرف کردن نگراني همکاران بر آن شدم تا با مديرکل ارشاد استان مشورت کنم تا حداقل گروه موسيقي مناسب و  مورد تأييدي را به ما معرفي کنند .
مديرکل ارشاد ، انسان بسيار شريفي بودند و ديدگاه روشن‌بينانه‌اي داشتند. من و ایشان در اکثر جلسات شوراي اداري استان کنار هم مي‌نشستيم. ايشان از یک سو جامه روحانیت بر تن داشتند و از سوی دیگر جانباز جنگ تحميلي بشمار می رفتند.
 در يکي از جلساتي که کنار هم نشسته بوديم مسئله را براي شان توضیح داده و گفتم «... مي‌خواهم براي برگزاري مراسم جشن عيد از يک گروه موسيقي دعوت کنیم ». ایشان بلافاصله گفتند «... کار بسيار خوبي مي‌كنيد. » من گفتم « ظاهراً در بانک ملي تابويي در این زمینه وجود دارد و باتوجه به سوابق ، برخي همکاران نگران حواشی امر هستند. نگران هستند این امر بهانه‌اي به دست برخي‌ها بدهد تا به مقصودشان برسند » و افزودم «... از شما تقاضا دارم يک گروه موسيقي مورد تأييد را به ما معرفي کنيد. مي‌خواهيم ذهنيت‌هاي قبلي را تغيير دهيم ».
ايشان پاسخ دادند «... اعضاي گروه‌هاي موسيقي معمولا بچه‌هاي پاک، سالم و بي‌آلايشي هستند. به سبب مسئوليتم  با خيلي از آنها ارتباط دارم و می دانم براستی يکي از سالم‌ترين اقشار جامعه محسوب مي‌شوند » و افزودند «... همکاران‌تان به هيچ وجه نگران نباشند. گروه موسيقي خوبي براي مراسم شما معرفي خواهم کرد و به اتفاق خانواده‌ ام هم در جشن‌تان شرکت خواهم کرد. فقط روز و ساعت مراسم را پیشتر اعلام کنید » .
من که از وسعت نظر و روشن‌بيني اين مدير روحاني به وجد آمده بودم از همکاري‌اش تشکر کردم . بعد از چند روز ، دعوت‌نامه ای برای ایشان ارسال شد تا همراه خانواده شان در جشن شرکت کنند.
مراسم شاد و بي‌حاشيه‌اي با حضور ايشان و جمع کثيري از همکاران و خانواده‌هاي‌شان برگزار شد و  شب عيد به ياد ماندني در خاطر همه نقش بست.
                                

   

مورد دوم مربوط به بازديد از جانبازان درصد بالا و خانواده‌هاي معظم شهدا بود. مديرکل بنياد شهيد و جانبازان استان که خود جانباز ويلچري بود ابتکار بسيار خلاقانه‌اي به خرج داده بود که بازديد دوره‌اي و هفتگي از جانبازان بشمار می رفت. برنامه ای که طی آن از جانبازاني که در خانه‌هاي‌شان بستري بودند عیادت می شد، و هم‌چنين با خانواده‌هاي شهداي بزرگوار استان دیداری به عمل می آمد.
ايشان هفته‌اي يک بار به اتفاق تني چند از مديران دستگاه‌هاي دولتي و يا نماينده ايشان با تهيه هدايايي رهسپار منزل جانبازان و خانواده‌هاي شهدا مي‌شدند. مي‌شدند تا ديداري با آنان داشته باشند. به مشکلاتشان رسيدگي کنند. رسيدگي کنند و همانجا هم تصميمات لازم را در رفع گرفتاري‌هاي آن‌ها اتخاذ کنند .
اين ديدارهاي هفتگي به ترتيبي برنامه‌ريزي شده بودند که هر ماه يک بار نوبت به مدير يا نماينده يک سازمان برسد. اين ابتکار و دستگيري از خانواده‌هاي نيازمند چنان دلپذیر بود که سعي مي‌کردم شخصاً در آنها حضور پیدا کنم. حضور پيدا كنم تا در همان لحظه تصميمات لازم را گرفته و ابلاغ کنم. تا شايد کمي از مشکلات اين عزيزان حل شود. تا شايد کمي از درد و رنج آنان کاسته شود.
آن اقدامات تجربه های خوبي بودند و اميدوارم در نقاط دیگر کشورمان هم به اجرا درآیند.


بازديدهاي پايان سال

هر مسئوليتي که داشتم ، هرجا که بودم يکي از برنامه‌هاي کاريم بازديدهاي روزهاي پاياني سال از شعب بود. شعب بود تا با همکاران ديداري داشته باشم. تا با تقديم هداياي نقدي و غيرنقدي از زحمات و از تلاش‌هاي يکساله‌شان تشکر کنم. در تک‌تک شعب حضور پيدا مي‌کردم ، سخنان همکاران را ، مشکلاتشان را مي‌شنيدم تا راه‌ چاره‌اي برايشان بينديشيم. بينديشيم و سال نو را ، سال جديدي که در پيش بود را هم جلوتر به همکاران تبريک مي‌گفتيم.
در روزهاي پاياني سال ، حجم کار شعب خيلي زياد مي‌شود. خيلي زياد و چندين برابر. خودم اين روزها را ، مشکلاتشان را و انتظارات همکاران را در دوران کارمندي تجربه کرده‌ام. همکاران خيلي دوست دارند و چشم به راه مي‌شوند تا مديران ارشد بانک حضوري به آن‌ها سر بزنند. سر بزنند و ديداري با آنان داشته باشند. خسته نباشيدي به آن ها بگويند و تشکري از زحماتشان داشته باشند .
به نظرم انتظار زياد و توقع پر بيراهي نيست .
تعداد شعب استان گيلان بيش از يکصد و سي شعبه بود. يکصد و سي شعبه بود و اين ايجاب مي‌کرد تا از ده ، پانزده روز مانده به پايان سال براي ديدار با همکاران و بازديد از شعب برنامه‌ريزي کنيم. مطابق برنامه‌ريزي انجام گرفته ، هر روز به تعدادي از شعب مي‌رفتيم و از زحمات طاقت‌فرساي همکاران تشکر مي‌نموديم.
                                        


در يکي از روزهاي پاياني سال فرصتي پيدا نموديم و به ديدار همکاران در دورافتاده‌ترين بخش استان رفتيم. شعبه جيرنده . در کوهستان‌هاي اطراف شهرستان لوشان. بايد از کوه‌هاي داماش عبور مي‌کرديم ، عبور مي‌کرديم تا به جيرنده مي‌رسيديم. نزديكي هاي ظهر حرکت کرديم و بعد از عبور از مسير کوهستاني ، بعدازظهر و عصر هنگام بود به بخش جيرنده و شعبه جيرنده رسيديم. رسيديم در حالي که دانه‌هاي برف که از چندين ساعت پيش شروع شده بود هم‌چنان در حال باريدن بود. همکارهاي جوان ما در شعبه حضور داشتند. حضور داشتند و هنوز کارهاي طاقت‌فرساي روزانه‌شان را تمام نکرده بودند.
به طرفشان رفتيم و گرم احوالپرسي کرديم. همکار‌هاي بسيار با خلوص، صادق و پرتلاشي بودند. از ديدن ما بسيار ذوق‌زده و خوشحال شده بودند. رئيس شعبه مي‌گفت: « از تاريخ افتتاح اين شعبه که ساليان زيادي مي‌گذرد شما اولين مدير استان هستيد که به اين شعبه سرزده‌ است. » و گفتند: « چون در منطقه کوهستاني و دوردست هستيم،‌ مسئولين فرصت سر زدن به ما را پيدا نمي‌کنند. » ساعاتي را در شعبه با همکاران سپري نموديم. سپري نموديم در حالي که گرماي محبت و صميمت‌شان را حس مي‌کرديم. از مشکلات‌شان سخن گفتند، از کارهاي‌شان و البته انتظار و توقعي هم از ما نداشتند.
دير هنگام بود ،‌ هوا داشت تاريک مي‌شد. با همکاران خداحافظي کرده و رهسپار رشت شديم. رهسپار رشت در حالي که برف هم‌چنان در حال بارش بود.
اين نوع بازديدها و ديدار با همکاران ، خصوصاً در روزهاي پاياني سال به آنان روحيه مي‌دهد. روحيه مي‌دهد و انگيزه‌شان را بالا مي‌برد.


شخصيتي دوست داشتني


يکي از شخصيت‌هايي که در استان به ايشان ارادت پيدا کرده بودم، آيت‌اله قرباني نماينده ولي‌فقيه در استان و امام جمعه رشت بود. ايشان را شخصيتي بسيار دوست‌داشتني يافتم. شخصيتي خوش‌رو ، خوش‌مشرب و مردمدار. به بنده هم خيلي لطف داشتند. لطف داشتند و در هر کجا و هر مجلسي تا مرا از دور مي‌ديدند مي‌گفتند: « قارداش بيا اينجا. بيا اينجا و در کنار من بنشين. » قارداش در زبان آذري يعني برادر.
                                         


گاهي وقت‌ها که فرصتي پيش مي‌آمد حضور ايشان مي‌رسيدم. مي‌رسيدم و هميشه با روي باز از من استقبال مي‌کرد. مرا مي‌برد به اتاق مطالعه‌اش و در کنارش مي‌نشاند. مي‌نشاند و از قوري چاي که هميشه در کنارش بود برايم چايي مي‌ريخت. رفتاري که از محبت و فروتني‌اش سرچشمه مي‌گرفت. چايي محصول خارجي را مضر مي‌دانست و به چايي توليدي گيلان تعصب خاصي داشت. مي‌گفت اين چايي سالم‌تر است، سالم‌تر است و از اين استفاده کنيد.
                                                      


در لحظاتي که در حضورشان بودم گپ و گفتي از اين ور و آن ور مي‌زديم. بيشتر سعي مي‌کردم حرف نزنم. حرف نزنم تا از تجارب ، دانش و سخنان ايشان استفاده کنم ، از کتاب‌هايش برايم سخن مي‌گفت. از خاطراتش. از خاطرات قبل از انقلابش. سخنان شيرين و شنيدني داشت. در مواقعي هم که لازم بود و از ايشان مي‌خواستيم به کمک بانک مي‌آمد. به کمک بانک مي‌آمد و اين براي بانک ملي يک فرصت خيلي خوبي بود.


      

در لحظه خداحافظي هم هميشه کتابي به من هديه مي‌داد. هديه‌اي که نشان از بزرگ‌منشي‌اش بود.
يکي از بهترين لحظاتم در گيلان، معاشرت با آيت‌اله قرباني بود.



قسمت بیست و هشتم
قسمت سی ام











  ارسال نظر

ايميل :     
وب سايت :  
نام و نام خانوادگی :  
نظر :
 


 
نظرات ارسالی
با سلام جناب دکتر حسین زاده عزیز تی دل امه امام جمعه ره تنگا نبسته قربان؟ این هم پیرو گارداش حاج اقا قربانی! خیلی ارادت داریم قربان ضمن سپاس از زحمات بی شائبه ای که برای استان سرسبز مون کشیدید انشاء الله موفق و پیروز باشید با تجدید احترام محمدزاده - اداره حقوقی
عباس محمدزاده     وب سایت: just1.persianblog.ir

جناب رحيمى عزيز ، ممنون از ابراز محبت تان .اما در خصوص سؤال تان بايد عرض كنم مسير نهائي بانكدارى الكترونيك به تقليل حداكثرى شعب فيزيكى و نيز جذب نيروى انسانى منجر خواهد شد اما در كشورمان براى رسيدن به آن هدف راه طولانى در پيش داريم . موفق و سربلند باشيد .
حسين زاده     وب سایت:

http://www.bmi.ir/Fa/uploadedFiles/MultimediaFiles/2014_12_7/85274aac28__19158da179.gif با سلام و خسته نباشید ضمن عرض تبریک در خصوص افتتاح شعبه جدید دریا تو این عکس خیلی پیر شدید موی سر سپید کردید یکی از بارز های بانک ملی همین است خسته نباشید امیدوارم در پرتو الطاف الهی همیشه سلامت باشید یه سوال برام پیش آمده آیا با پیشرفت روز به روز بانکداری الکترونیکی در آینده هم باز نیاز به شعبه جدید و استخدام پرسنل میباشد آیا مشتری باز هم به حضور فیزیکی احتاج دارد
رحیمی     وب سایت: http://atrehmahdavi.blogfa.com

حسن آقا برايتان آرزوى موفقيت دارم .
حسين زاده     وب سایت:

حاج آقا عالی بود سعی میکنم از همه اون مطالب و ایده هاتون بتونم استفاده کنم .
محمدحسن حسین زاده     وب سایت:

جناب رحيمى ، مهم تحصيل در رشته هاى مرتبط با بانكدارى مثل حسابدارى و مالى ، اقتصاد ، مديريت و أمثال آنها مى باشد .
حسين زاده     وب سایت:

با سلام ، کدام رشته تحصیلی در دانشگاه باعث پیشرفت در بانک ملی میشود ؟ منظورم این است که دانشگاه آزاد بهتر است یا دولتی و چه رشته بخونیم که باعث موفقیت ما در رده هاى بالای سازمانی بانک ملی بشه ؟
رحیمی     وب سایت: http://atrehmahdavi.blogfa.com

جناب رحيمى ، ممنونم از احساسات لطيف شما . برايتان آرزوى موفقيت دارم .
حسين زاده     وب سایت:

با سلام خدمت شما مطلب خیلی خوبی بود و فکر میکنم تا حدی جواب سوالم را گرفتم . خاطرات خیلی خوب و تجربه خوبی براى شما، ومن هم یاد گرفتم که در آینده چطور با همکاران برخورد کنم ر در هر حال پدرم هم همکار شما بود و میدانم که بانک چه سختی های دارد اگر خدا هم بخواهد من هم همکار شما میشوم روزی . باتشکر و تقدیم احترامات فائقه به شما .
رحیمی     وب سایت: http://atrehmahdavi.blogfa.com

جناب محموديان جالب بود ، ممنون .
حسين زاده     وب سایت:

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش فقط یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه هبوط بود. فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد. انسان گفت: اما من به خودم ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است. خدا گفت: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد؛ زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد، تو باز خواهی گشت، وگرنه... و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت. انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد. خدا گفت: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداش به گزیدن توست. عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و صبوری را. واین آغاز انسان بود.
محمدرضا محمودیان     وب سایت: http://bmik.blogfa.com/

با سلام و عرض ادب یک تلفن مدیر یک انقلاب درونی در دل کارمند ایجاد می کند تا چه رسد به حضور در شعبه .همانگونه که مستحضرید مدیر عامل جدیدی به بانک ما تشریف آورده بنام آقای لله گانی ایشان هرصبح شنبه از نیروی انسانی بانک از طریق پیام کوتاه قدردانی می نماید و این از هزاران پاداش نقدی بهتر است .باآروزی موفقیت.
شاهین الهویردیزاده     وب سایت:





© Copyright 2011. All right reserved. تمامی حقوق متعلق به این سایت برای محمد رضا حسین زاده محفوظ می باشد.