معارفه
قسمت هفتم
چند روزی از عيد فطر سپری شده بود. روزهای میانی آذر ماه 1382 بود که رئيس اداره کل کارگزيني تماس گرفت و اطلاع داد مراسم معارفه فردا برگزار خواهد شد. با اداره امور هماهنگي لازم به عمل آمده بود. سرانجام روز موعود فرا رسيد. جناب آقاي صدقي عضو هيأت مديره وقت با آقاي مسگرها رئيس اداره کل کارگزيني و يکي دو تن ديگر از مديران ستادي تشريف آوردند. پیش از مراسم، ديداري با آقاي استاندار برگزار کردیم و سپس عازم سالن جلسه شديم. رؤساي شعب و دواير ستادي، تعدادي از مشتريان، مقامات استاني و اصحاب رسانه به دعوت اداره امور شعب در مراسم حضور داشتند.
من آخرين سخنران بودم. سخنانم کوتاه بودند، در حد چهار پنج دقيقه. از حاضران به ويژه از حضور مهمانان آمده از تهران تشکر کردم. هم چنين از اعتمادي که به من حقير کرده بودند سپاسگذاری کردم. گفتم نمی خواهم وقت حاضرين گرامي را تصديع کنم. گفتم برنامههاي کاريام را در اولين فرصت خدمت همکاران عرضه خواهم کرد. سپس افزودم مايلم به نکتهاي اشاره کنم. گفتم "... همه ما قبل از پيشرفت و ترقي، همواره به اميد نياز داريم. به اميد نياز داريم و اميد به انسان انگيزه ميدهد. انگيزه ميدهد و موجب پيشرفت و ترقي را مهیا می کند" .
در ادامه افزودم " ... پیش از هر چيز اميدم به خدا است ". سپس به همکاري همکاران، حمايتهاي مسئولين مرکز و استان و پشتيباني و ياري مشتريان آنان که صاحبان اصلي بانک هستند اشاره کردم. گفتم "به اميد دل بسته ام و اميد به من انگيزه ميدهد. انگيزه ای والا ". آنگاه در پايان، اين دو بيت شعر را از مولانا براي حاضرين قرائت کردم و سخنانم را به پايان رساندم
"...نوميد مشو اميد ميدار اي دل............در غيب عجايب است بسيار اي دل...
گر جمله جهان قصد به جان تو کنند...........تو دامن دوست را نه بگذار اي دل".
پس از بدرقه و عزيمت مهمانان به تهران، چندين روز وقتم صرف پذيرايي از کساني شد که براي تبريک قدم رنجه می کردند. ساليان سال با مسئولين محلي و مشتريان بانک مراودات خوب و حسنهاي داشتم و همواره شاهد لطف و محبت شان بودم. متون تبريک پرشماری هم در جرايد منتشر شدند. تدریجا احساس کردم اين امر به ورطه نوعی افراط غلطیده. بنابراین پس از ده پانزده روز از مديران مطبوعات محلي درخواست نمودم از چاپ تبريکات پرهیز کنند. تبريکاتي که اکثر صفحات مطبوعات محلي را پر کرده بود.
سرانجام زمان آغاز کارهای اجرایی فرا رسید. در نخستین فرصت جلسهاي با رؤساي شعب و مديران ستادي برگزار کردم و برنامههاي تدوين شده را اعلام نمودم. برنامههايي که با مشورت پيشکسوتان و نخبگان، ساعتها و ساعتها روي آنها فکر شده بود. حرفهايم را به همکاران صادقانه و صميمي زدم. برنامهها را به وضوح تشريح کردم. تاکید نمودم در زمينههاي پرشماری عقب هستيم. گفتم در زمینه تجهيزات و سختافزاري، جانمایی شعب و وضعيت ظاهری شان، سهم بازار در منابع و ارتباط با مشتريان و بازاريابي عقب هستیم. در زمینه خيلي چیزهای ديگر.
از همکارانم درخواست کردم دست به دست داده تا عقبماندگيها را جبران کنيم. تا اداره امور شعب را به رتبه شايستهاي در کشور برسانيم. گفتم "... روي تکتک شما حساب ميکنم. حساب ميکنم و به همه تان دل بسته ام".
گروه تخصصي را براي اجرای هر بخش از برنامهها تشکيل داده بودم. برنامهها همه شعب، حوزهها و استان را دربرمی گرفتند. مستقلاً و جداجدا با اعضاي تيمهاي تخصصي جلسات برگزار کردیم. جلسه گذاشتم تا برنامهها و اهداف را براي آنها توضيح دهم. تشريح کنم تا همه مطابق برنامه جلو روند. جلو روند و به رشد اداره امور و استان کمک کنند.
در مديريت ،اعتقاد راسخي به شناخت وضع موجود، درک نيازها، تعيين هدف و برنامهريزي دقيق و واقعي براي رسيدن به اهداف و وضع مطلوب داشته ام. از اين رو در شروع هر مسئوليتي به اين امر مهم اهتمام ويژهاي ميدهم تا همه چیز بر اساس برنامه پيش رود.
در قسمتهاي بعدي به تکتک برنامههاي گروهها و تيمها و کارهايي که بايد انجام ميگرفت به طور اختصار خواهم پرداخت.
قسمت ششم
قسمت هشتم