دختر و پسر كوچكي با هم در حال بازي بودند ، پسر تعدادي تيله براق و خوشرنگ و دختر چند تايي شيريني خوشمزه با خود داشت .
پسر به دختر گفت : من همه تيله هايم را به تو مي دهم و تو هم در عوض همه شيريني هايت را به من بده .
دختر بلافاصله قبول كرد ، پسر بدون اينكه دختر متوجه شود قشنگ ترين تيله را يواشكي زير پايش پنهان كرد و مابقي تيله ها را به دخترك داد . ولي دختر روي قولش ماند و هرچه شيريني داشت به پسرك داد .
همان شب دختر مثل فرشته ها با آرامش خوابيد ولي پسر نمي توانست بخوابد چون به اين فكر مي كرد همانطور كه خودش بهترين تيله اش را به دختر نداده ، حتماَ دختر هم چند تا شيريني قايم كرده و همه را به او نداده !
عذاب وجدان هميشه با كسي است كه صادق نيست .
آرامش با كسي است كه صادق است .
ارسال كننده :آقاي صابر صفري