Didgaheno.ir | Fa | En | Login        
قسمت نوزدهم -تجربه کارساز


26 شهريور 1393



تجربه کارساز

قسمت نوزدهم

انسان ها معمولا در گذر ایام از آموزه های دیگران توشه ای می گیرند. از دانش، تجربه، رفتار و منش آنها. اعتراف می کنم استفاده از تجربیات دیگران در عرصه مدیریت برایم همیشه بسیار تأثیرگذار بوده و مفید.
این جا می خواهم از مدیری یاد کنم که در دورانی از مسئولیتم، از روش های مدیریتی اش بهره مند شدم. منظورم آقای مهندس نجفی آذر است. ایشان از فرزندان خطه مراغه هستند. فرزند شهری زیبا با باغ هایی دلگشا در استان آذربایجان شرقی. در سوابق ایشان فرمانداری چندین شهر دیده می شود. هم چنین عنوان معاون برنامه ریزی و اقتصادی استان های آذربایجان شرقی و اردبیل.

نفر اول از سمت راست مهندس نجفي آذر به اتفاق اينجانب در ضيافت افطاري مشتريان بانك ملي سال 1383


در دورانی که ایشان معاون استاندار اردبیل بود به فراخور مسئولیتم (مدیریت بانک ملی و رییس شورای هماهنگی بانک های استان) ارتباط تنگاتنگی با ایشان پیدا کردم و از تجربیات ایشان بهره ها بردم. از جمله کارهای مفید ایشان اعزام مدیران بانک ها و دستگاه های اجرائی استان در قالب چندین گروه و به نوبت به برخی از استان هائی که عملکرد موفقی داشته اند بود. آنان اعزام می شدند تا از استان های موفق بازدید کنند.
یک بار قرار بود تعدادی از مدیران از بانک ها و دستگاه های اجرایی استان برای سفر به استان های کرمان و هرمزگان رهسپار شوند. رهسپار شوند و اسم من هم در سیاهه افراد اعزامی قرار داشت. خواستم طفره بروم و به این سفر نروم تا به کارها و برنامه هایم برسم. ولی ایشان اصرار کرده وابرام ورزیدند. این اصرار در مورد افراد دیگری هم که نمی خواستند به سفر بروند وجود داشت.
پرسیدم " ... علت این سفرها و اهدافتان از فرستادن مدیران به این سفرها چیست؟ "
پاسخ دادند " ... مدیران باید از دستاوردهای ناشی از توفیق و تجربه هاي استان هاي ديگر  توشه ای کسب کنند  اما اصلی ترین هدفم برقراری مودت و صمیمیت بین مدیران است. برقراری ارتباط و تعامل خوب بین آن ها که در این سفرها اتفاق می افتد. اتفاق می افتد و موجب این می شود بوروکراسی بین دستگاه های اداری استان کاهش یابد. به حداقل رسیده و بسیاری از کارها، دوستانه و سریع حتی به صورت تلفنی حل شوند. حل شوند و زمینه پیشرفت استان را فراهم سازند. بنابراین، با هم سفر کردن و چندین روز با هم بودن مدیران استان خیلی مفید و سازنده خواهد بود".
از سفر چندروزه به استان های مذکور برگشتیم و از تجارب مفید آنان اندوخته هائی کسب کردیم. اما بعد از مدتی به ظرافت دیدگاه ایشان رسیدیم و دریافتیم ارتباط صمیمی بین آن دسته از مدیران که در سفر چندروزه با هم بودند به شکل خیره کننده ای برقرار شده و عملاً بوروکراسی بین ادارات تحت مدیریت شان به حداقل رسیده و بسیاری از مسائل اداری طرفین، تلفنی و دوستانه بین مدیران حل و فصل شده. آن چه زمینه رشد سریع استان در شاخه¬های مختلف را فراهم ساخت.

بعدها در مسئولیت هیأت مدیره از این تجربه استفاده کردم و فاصله بین صف و ستاد را در بانک به حداقل کاهش دادم. همان دورانی که با تقسیم وظایف بین اعضای هیأت مدیره، مسئولیت ناظر بر ادارات امور شعب را داشتم. هر سه ماه یکبار مدیران استان ها را به همراه تعدادی از مدیران ستادی را در یک استان جمع می نمودم. جمع می نمودم تا در کنار استفاده از تجارب مفید استان میزبان، جلسات کاری هم برگزار کنیم. تدریجا با کاهش گلایه های صف از ستاد روبرو شدیم.  آن چه برتافته از ارتباط صمیمی ایجاد شده بین مدیران صف و ستاد طی سفرها بود. آن چه زمینه پیشرفت امور به شکل خارق العاده ای را فراهم ساخت. هنوز هم مدیران آن عصر، از موفقیت های آن دوران یاد کرده  و به نیکی، آن صمیمیت ها را دوره می کنند.
روزی آقای مهندس نجفی آذر از من پرسیدند"... آیا تیم فوتسال مدیران بانک های استان را تشکیل داده اید؟ " پاسخ دادم " ... خیر جناب مهندس، آن قدر گرفتاری داریم که به این امور نرسیم". ایشان رو به من گفت "... شما به عنوان رییس شورای هماهنگی مدیران بانک ها پیش قدم شوید و تیم فوتسال مدیران بانکی را تشکیل دهید. تشکیل دهید و حداقل هفته ای یک بار عصرها با هم باشید. " باورم نمی شد. فکر می کردم شوخی می کند. ولی ایشان در این امر بسیار جدی بودند. گفتند: " ... این تمهید، صمیمیت بین مدیران بانکی را افزایش می دهد. همکاری بین طرفین را عمیق تر می کند".
 یکی دیگر از رفتارهای تحسین برانگیز مدیریتی ایشان، دفاع منطقی و دلیرانه از مدیران برابر حمله ها بود. در برابر حمله هائی غرض ورزانه از هر سو. به تأسی از رفتارهای تأثیرگذار ایشان، در مسئولیتم در شورای هماهنگی بانک ها، در عین رقیب بودن با بانک ها، حامی و مدافع شان باقی ماندم. برابر انتقادها و حمله ها ایستادگی کردم. یک بار یکی از تسهیلات گیرندگان بانک صادرات استان از این بانک و مدیرش به مراجع مختلف شکایت کرده بود. شکایت و با سماجت اصرار بر محکومیت مدیر بانک داشت. دفاعیات مدیر بانک صادرات کارساز نشده بود. بنابراین از من به عنوان مدیر بانک ملی و رییس شورای هماهنگی بانک ها در خواست کردند نظر کارشناسی خود را ابراز کنم.
پرونده را مطالعه کردم و پی بردم حق با بانک صادرات است و مشتری از فضای آن روزهای کشور سوءاستفاده می کند تا پول بیشتری دریافت کند. قرار شد در جلسه ای که طرفین حاضر بودند نظر نهائی ام  را ابراز کنم. لحظه ای که چشمم به مدیر بانک صادرات افتاد  احساس کردم نگران است و مضطرب. احساس کردم در منگنه قرار گرفته. آن روز در همان جا دفاع جانانه ای از عملکرد بانک صادرات و مدیر آن نمودم. حق را به او داده و گفتم "... ادعای مشتری درست نیست ". پس از این جلسه دست از سر این مدیر بانکی برداشتند و او سرانجام نفس راحتی کشید.

بعدها آن مدیر به دیدارم آمد و اعترافی کرد. او گفت " ...چون به عنوان دو بانک در استان رقیب هم هستیم به شما بدبین بودم و به خود می گفتم این بهترین فرصت برای ضربه زذن به ما بشمار می رود. ولی شما جوانمردانه از ما دفاع کردید. می خواهم از بابت بدبینی ام پوزش بطلبم و هم از دفاع تان از ما تشکر کنم. "
پاسخ دادم "... درست که با هم رقیب هستیم اما مروت کجا رفته؟ ما با هم همکار هستیم. همکار هستیم و در این ماجرا نیز حق با شما بود. من وظیفه انسانی و همکاری خودم را انجام دادم. "
بعدها با ایشان صمیمی شدم. صمیمی شدم و رابطه محترمانه ای بین ما برقرار شد. حتی پس  از بازنشستگی اش.

 

قسمت هيجدهم

قسمت بيستم

 






  ارسال نظر

ايميل :  
وب سايت :  
نام و نام خانوادگی :  
نظر :
 


 
نظرات ارسالی
ممنونم از حسن نظرتان .
حسين زاده     وب سایت:

بسيار زيبا و حاوي نكات آموزنده بود از هر دو حكايت درس گرفتم ممنون و موفق باشين
    وب سایت: bmikarmand.persianblog.ir





© Copyright 2011. All right reserved. تمامی حقوق متعلق به این سایت برای محمد رضا حسین زاده محفوظ می باشد.