بخش IT
قسمت هشتم
وضعيت IT مناسب نبود. بانکداري الکترونيک کارآیی نداشت. همه شعب در زمینه تجيهزات در کمبود و مضيقه بسر می بردند و از ادامه خدمات متوسط هم عاجز بودند. ما در مقايسه با ديگر ادارات امور شعب از لحاظ تعداد خودپرداز، POS، رايانه و ديگر دستگاههاي موردنياز در رتبههاي آخر قرار داشتیم. چیزی که قابل قبول نبود. به هيچ وجه. به نظر ميرسيد پيگيريهاي جدی براي دريافت تجهيزات موردنياز به عمل نيامده بود. سوابق مکاتبات اين امر را تأييد ميکردند. آن سالها برنامه تفويض اختيار به استانها صورت نگرفته بود و همه تجهيزات را مرکز تهيه و در ادارات امور شعب توزيع ميکرد. سيستمي ناکارآ که معيوب بود. در این قاب میزان پیگیری هر اداره سهم آن را تعیین می کرد. شناخت به آن عیب ها و ضعفها بعدها به من کمک فراوانی کرد. بعدها که به عضويت هيأتمديره درآمدم، برای صدور "دستورالعمل تفويض اختيار" تلاش فراوانی کردم. اعتقاد داشتم باید بودجه مشخصی براي اين امر به ادارات امور اختصاص يابد تا شايد از اين طريق به رعايت عدالت کمک کرده باشد.
سپس با همکاران بخش IT جلساتی برپا کردیم. کارها تقسيم شدند. چندين تيم براي بهسازي تجيهزات راهی شعب شدند. شخصا براي پيگيري و گرفتن تجهيزات کافي به تهران ميرفتم. بارها و بارها. به تهران، به ادارات مرکزي. يک پايم در تهران بود و يک پايم در محل کار. روزها براي گرفتن تجهيزات با پرواز هوايي راهی تهران ميشدم و شبانگاهان در صورت وجود پرواز به اردبيل بازميگشتم. در غیر این صورت به استان همجوار پرواز ميکردم و با خودرو به محل کارم بازمی گشتم.در رفت و آمدهای پرشمار زمینی گاهی با مخاطراتی روبرو می شدم ولی همیشه صبحگاهان در دفترم حاضر بودم.
اوايل احساس ميکردم اداره کل انفورماتيک و رئيس وقت آن، پيگيريهايم را جدي نميگيرند و به نيازهاي مان توجهي نشان نميدهند. درخواستها را پشت گوش مياندازند و هميشه پاسخ " نداريم" یا " موجود نيست" یا " منتظر باشيد" می دهند. آن چه که پذيرفتني نبود. به هیچ وجه.
تدریجا دریافتم ما را دست کم گرفتهاند. دست کم گرفتهاند و اين جوابهاي سربالا را به ما ميدهند. راستش نحوه رفتارشان دلچسب نبود وسرانجام کاسه صبرم لبريز شد. در حالی که آدم صبوري هستم به نحوه رفتار رئيس اداره کل انفورماتيک اعتراض کردم. گفتم" .... چرا تجهيزات کافي به اداره امور شعب ما ندادهايد؟ چرا از تحویل تجهیزات خودداري ميکنيد؟" و ادامه دادم" ...شاید ادارهاي به موقع پيگيري نکرده باشد، ولی آيا شما نبايد حق و حقوق آن اداره را بدهيد؟ نباید نيازهاي آنها را تأمين کنيد؟ عدالت کجا رفته ؟ " ايشان مدام در پاسخ ميگفتند موجودي نداريم و اگر داشتيم حتماً به اداره شما اختصاص ميداديم.
در پاسخ گفتم" ... من بايد پاسخگوي مردم و مشتريان باشم. اگر موجودي نداريد، برويد بخريد و به ما تحويل دهيد" . با اين نحو گفتگو، داد و فريادمان بالا رفت. بالا رفت و خبرها به گوش عضو هيأت مديره رسيد. ما را احضار کردند. در جلسه مربوطه از بيعدالتيها حرف زدم. از نيازهاي مان. از درخواست های مان. آنها پاسخ مسئول مربوطه را هم شنيدند. شنيدند و آن گاه حق را به من دادند. به رئيس اداره کل انفورماتيک دستور داده شد در کمترين زمان تجهيزات مورد نياز ما را تأمين کنند. تأمين کنند و تحويل دهند.
شرایط تدريجا بهبود يافتند و از نظر تجهيزات موردنياز و بانکداري الکترونيک به شرايط مطلوب نزدیک شدیم. همه اينها زمینه ساز ارائه خدمات بانکداري نوين و الکترونيک بهتر و بهتر را فراهم آوردند. آن چه به رشد روز افزون منابع رسید و کمک شاياني به ما کرد. البته رابطه من با رئيس اداره کل انفورماتيک هرگز بهبود نیافت.بهبود نيافت تا ايشان بازنشسته شدند.
بنابراین باید اين جا يادي از همکاران دايره انفورماتيک (حسابگري سابق) و نمايندگي شرکت سداد در استان کرده و از زحمات شان تشکر کنم. بارها شاهد بودم تا دیرهنگام در شعبه می ماندند. آن جا استراحت می کردند. می خوردند و می خوابیدند. تا صبحگاهان کار ميکردند تا زودتر کارها را به سرانجام برسانند و شعب را براي کارهاي روزانه آماده کنند. همه اين ها شلوغي شعب را کاهش و ما را برای دستیابی به اهداف مان ياري کردند. بسیار درخور توجه.
قسمت هفتم
قسمت نهم